تا امروز در سازمانهای بسیاری در ایران به عنوان کارشناس، مدیر و مشاور فعالیت نموده ام. عمده آن ها شرکت های طراز اول این مملکتند و از سطح بالایی از درآمد و کارکنانی تحصیلکرده برخوردارند. یک پدیده عجیب در همه این سازمان ها تصور غریبی است که کارکنان از سازمان و شرایط خود دارند. همه فکر می کنند در شرکتی مشغول به کارند که مدیرانی ناکارآمد و ضعیف دارد و منابع به شدت اتلاف می شود؛ در همان زمان اعتقاد دارند که سازمان های دیگری هستند که شرایط بسیار بهتری از آن ها دارند و وضعیتشان گل و بلبل است. مشاهدات من نشان می دهد که تعداد زیادی از افراد به این باور دامن می زنند و تخم آن را در شرکت ها می کارند. به مرور این باور همه گیر شده و وقتی با مدیران نیز به گفتگو می نشینی در کمال تعجب می شنوی که باور مشابهی دارند! بدیهی است که چنین تصوراتی به کم کاری و افت شدید بهره وری می انجامد و کارکنانی می پرورد که بالاتفاق درحال سواری مجانی اند. بسیاری اوقات از کارکنان شرکت الف شنیده ام که شریط بسیار بدی دارند و اوضاع در شرکت ب شدیداً آفتابی است. در همان زمان کارکنان شرکت ب معتقدند که حال شرکت الف خیلی خوب است و داستان خودشان اصلاً تعریفی ندارد. البته من هم خودم را به تداول عامه به کوچه علی چپ می زنم و دم نمی زنم که با هردو شرکت همکاری داشته ام و یکی از یکی بدتر است و اساساً هیچ کجا خبری نیست! البته به جز برای از ما بهتران که فرقی نمی کند کجا باشند! خلاصه قصه غریبی است این «مرغ همسایه غاز است».
نوشته هات متو یاد دست نوشته های محمدعلی جمالزاده میندازه.. ساده و روان ..طنزآمیز. بهت افتخار میکنم