به نقل از مقدمه کتاب «اوج گیری: قواعد سه گانه تفکر استراتژیک پیشرفته» با ترجمه نادر سیدکلالی
در چند دهه گذشته، ابزارها و تکنیک های برنامه ریزی استراتژیک بهسرعت توسعه یافته اند، با این حال تحقیقات و یافته ها درخصوص مفاهیم انتزاعی و ذهنی همچون تفکر استراتژیک همچنان محدود و کم دامنه است. تفکر استراتژیک مفهومی پیچیده و چندبعدی است. اگر بخواهید آن را تعریف کنید، جداً دچار مشکل خواهید شد. در علوم اجتماعی مفاهیمی وجود دارند که به سادگی قابل تعریف نیستند و در بهترین حالت می توان تلقی کلی از آنها به دست داد. تفکر استراتژیک از این دست مفاهیم است. زمینه ای که تفکر استراتژیک در آن مطرح می شود، از جمله اصلی ترین متغیرهای تأثیرگذار برای تعیین حدود و ثغور آن است؛ چراکه تفکر استراتژیک در سازمان های بخش دولتی، شرکتهای تجاری و عالم سیاست ویژگی های متفاوتی به خود می گیرد.
ثمره تفکر استراتژیک، استراتژی است. تاکتیک ها نتیجه تفکر عملیاتی اند. اما برخی استراتژی را با تاکتیک اشتباه می گیرند. بعضی دیگر، مجموعه اقداماتِ قابلِ انجام در راستای بهبود و تعالی سازمان را استراتژی می نامند. حقیقت آن است که اقداماتِ عملیاتی که در جهت اصلاحِ نقاط قابل بهبود و عارضه های سازمانی قابل انجامند، استراتژی محسوب نمی شوند. استراتژی از جهت گیری ها سخن می گوید، نه از عملیات. مضافاً، استراتژی در رابطه با اولویت ها طرح می شود، نه در رابطه با هرگونه اقدامِ اصلاحیِ قابل پیشنهاد. بنابراین می توان ادعا کرد که اکثر قریب به اتفاق سازمان های بخش دولتی و خصوصیِ ما فاقد استراتژی اند. این کمبود به خصوص در بخش عمومی مشهودتر است. ثبات مدیریت و بدنه کارشناسی یک ضرورت جدی برای توسعه و تکامل استراتژی است. البته تأکید می کنیم که ثباتِ مدیران و کارشناسان و نه ثبات نامدیران و ناکارشناسان. تنها در شرایط استمرار است که امکان تخصیص هوشمندانه و پایدار منابع میسر می گردد.
اخیراً می شنویم که برنامه ریزی استراتژیک کالایی لوکس است و ضرورتی عاجل برای سازمان های ایرانی ندارد؛ در مقابل، ادعا می شود که آنچه اهمیت دارد، تفکر استراتژیک است که بحمدالله مدیران ما همگی به آن مجهزند! با این حال، واقعیت آن است که برنامه ریزی یکی از اصلی ترین کارکردهای مدیریت است و سازمانی که برنامه و به خصوص برنامه استراتژیک نداشته باشد، در واقع کلیدی ترین نیاز خود را فراموش نموده است. برنامه ریزی فرآیندی دشوار و زمانبَر است، اما تفکر استراتژیک قابلیتی ذهنی و تفسیرپذیر می باشد. شاید به همین خاطر است که مدیران ما این همه به تفکر استراتژیک علاقه نشان می دهند. تفکر استراتژیک بهراحتی قابل اندازه گیری نیست، پس همه ما می توانیم ادعا کنیم که استراتژیست هستیم.
به علاوه، وقتی می گوییم مدیران باید از قابلیتِ تفکر استراتژیک بهره مند باشند، تنها به توان ایده پردازی یا تصویرسازی ایشان تأکید نمی کنیم، بلکه به کنش استراتژیک نیز توجه داریم. مدیر صرفاً ایده پرداز نیست که تنها درخصوص وضع ایده آل سخنوری کند، بلکه باید توان سازماندهی منابع در راستای ایجاد هم افزایی و خلق مزیت رقابتی را نیز داشته باشد. پیش بردنِ عملیات و فعالیت های روزانه شرکت در مسیر چشم انداز، مکملِ خلاقیت و مهارت های تحلیلگری مدیران است. استراتژیست های دنیای کسب وکار، می اندیشند و اندیشه ها را تحقق می بخشند.
عالی بود اطلاعات بیشتری در خصوص تفکر استراتژیک نیاز دارم .